×
We use cookies to ensure you get the best experience on our website. Ok, thanks Learn more

gegli

az har dari sokhani

sara

مرد کور


روزی مرد کوری روی پله‌های ساختمانی نشسته و کلاه و تابلویی را در کنار پایش قرار داده بود روی تابلو خوانده میشد: من کور هستم لطفا کمک کنید . روزنامه نگارخلاقی از کنار او میگذشت نگاهی به او انداخت فقط چند سکه د ر داخل کلاه بود.او چند سکه داخل کلاه انداخت و بدون اینکه از مرد کور اجازه بگیرد تابلوی او را برداشت ان را برگرداند و اعلان دیگری روی ان نوشت و تابلو را کنار پای او گذاشت و انجا را ترک کرد. عصر انروز روز نامه نگار به ان محل برگشت و متوجه شد که کلاه مرد کور پر از سکه و اسکناس شده است مرد کور از صدای قدمهای او خبرنگار را شناخت و خواست اگر او همان کسی است که ان تابلو را نوشته بگوید ،که بر روی ان چه نوشته است؟روزنامه نگار جواب داد:چیز خاص و مهمی نبود،من فقط نوشته شما را به شکل دیگری نوشتم و لبخندی زد و به راه خود ادامه داد. مرد کور هیچوقت ندانست که او چه نوشته است ولی روی تابلوی او خوانده می شد: ـ امروز بهار است، ولی من نمیتوانم آنرا ببینم !!!!!
سه شنبه 14 دی 1389 - 6:57:58 PM

ورود مرا به خاطر بسپار
عضویت در گوهردشت
رمز عبورم را فراموش کردم

آخرین مطالب


تست داروی جدید


مگسی را کشتم


حل مشکل چاله


ناسا و مشکل خودکار


مار را چگونه بايد نوشت؟


قیمت تجربه


دلیل نام گزاری شرکت مزدا


نامه ای به خدا


به ایرانی بودن خود افتخار کنید


من تو او


نمایش سایر مطالب قبلی
آمار وبلاگ

100520 بازدید

20 بازدید امروز

9 بازدید دیروز

139 بازدید یک هفته گذشته

Powered by Gegli Social Network (Gohardasht.com)

آخرين وبلاگهاي بروز شده

Rss Feed

Advertisements